من زیر باران نشسته ام

من زیر باران نشسته ام
و انتظار تو را می کشم
چتر روی سرم نیست
می خواهم قدم هایت را ، با تعداد قطره های باران شماره کنم
تو قبل از پایان باران میرسی یا باران قبل از آمدن تو به پایان می رسد؟!
مرا که ملالی نیست
حتی اگر صدسال هم زیر باران بدون چتر بمانم
نه از بوی یاس باران خورده خسته می شوم
نه از خاکی که باران ، غبار را از آن ربوده است...
هر وقت چلچله برایت نغمه ی دلتنگی خواند
و خواستی دیوار را از میان دیدارهایمان برداری بیا
من تا آخرین فصل باران منتظرت می مانم...
با سلام
لطفا اگه سوالی دارین فقط بپرسید تا من اگه میتونم کمکی کنم. اگه شما اون برنامه رو تا حدودی نوشتین اون تکه کد رو بزارید تا روش کار کنیم ... لطفا سوال بپرسید فقط همین
خدانگهدار
+ نوشته شده در شنبه شانزدهم اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 14:56 توسط محسن افوان
|
روزی که به دنیای مجازی اومدم فرش قرمزی پهن بود وهزاران هزار کاربر کلاه خود را به احترام من برداشته بودن واز آنجایی که می دانستند شخص شخیصی مثل من به زودی پله های ترقی را یک به یک طی خواهدکشید، کلاه های خود را تکان می دادند و سوت می زدند و کف.